جدول جو
جدول جو

معنی درس خانه - جستجوی لغت در جدول جو

درس خانه
(دَ نَ / نِ)
مدرسه. مکتب. درسگاه. (آنندراج) :
پرواز دانشم ز عناصر برون نرفت
دارم ز درس خانه او لوح در کنار.
؟ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
درس خانه
مکتب، مدرسه
تصویری از درس خانه
تصویر درس خانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرم خانه
تصویر گرم خانه
جای گرم، خانۀ گرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حبس خانه
تصویر حبس خانه
محبس، زندان، حبسگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرب خانه
تصویر طرب خانه
طرب سرای، جای شادی و طرب، محل عیش و عشرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرم خانه
تصویر حرم خانه
حرم سرا، اندرون سرای، اندرونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاس خانه
تصویر پاس خانه
جای پاسبان، قراول خانه
فرهنگ فارسی عمید
(عَ رَ خَ)
نام یکی از دهستانهای بخش درمیان، شهرستان بیرجند و محدود است از طرف شمال خاوری به دهستان مؤمن آباد از باختر به دهستان قیس آباداز شمال به دهستان گل فریز. جلگه ای و کوهستانی و معتدل و محصول غلات است، مردم آن از ایلات خوزستانند که در زمان نادرشاه به این محل کوچانده شده اند. شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی آنان قالیبافی. این دهستان از 19 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده است و 10598 تن تقریبی نفوس دارد. قراء مهم آن دهکده سهل آباد و مختاران است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ نَ / نِ)
حمام. (آنندراج) :
مغز عشقی که میشود در پوست
در عرق خانه محبت اوست.
حکیم زلالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ / نِ)
جایی که محل عروسی است. خانه ای که در آن عروسی برپاست. (فرهنگ فارسی معین). خانه عروس. بیت العروس. رجوع به بیت العروس شود
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
اطاقی رو به آفتاب زمستانی برای کرسی گذاشتن. اطاقی که در آن کرسی گذارند به زمستان گرم شدن را. (از یادداشت مؤلف). شاه نشین در تالارها که معمولاً آنجا به زمستان کرسی گذارند. در قسمت بالای برخی از تالارها شاه نشین و اطاق مربعشکلی قرار دارد که به زمستان آنجا کرسی نهند
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
خانه ای که در زیر زمین برای سکونت ایام سرما سازند. (آنندراج) ، گلخانه. محلی که برای پرورش گل و گیاه در آفتاب رو با شیشه ها میکنند و با طرزی خاص بوسیلۀ پهن یا بخاری یا لولۀ آب گرم حرارت بدانجامیدهند. محل پرورش گل در زمستان. رجوع به گلخانه شود، آنجای از حمام که زیر آن خالی است ودر آن آتش می افروزند، حجره ای مر دواسازان را که داروها در آن میخشکانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
خانه اندرونی، در مقابل بیرونی، به مجاز باطن و ضمیر و جان:
از درونخانه کنم قوت چو نحل
چون جهان راست زمستان چه کنم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ)
درس خواننده. خوانندۀ درس. آنکه درس خواند. شاگرد را گویند و شخصی که پیش کسی چیزی بخواند. (برهان). شاگرد. (شرفنامۀمنیری). محصل. (ناظم الاطباء). علم خوان:
آدم به گاهوارۀ او بود شیرخوار
ادریس هم به مکتب او گشت درس خوان.
خاقانی.
ای به شبستان ملک با تو ظفر خاصگی
وی به دبستان علم با تو خرد درسخوان.
خاقانی.
طفل چهل روزۀ کژمژزبان
پیر چهل ساله بر او درس خوان.
نظامی.
، در تداول امروز فارسی زبانان و در مقام تعریف و تمجید بر شاگرد و محصل ساعی و زرنگ و کوشا اطلاق شود
لغت نامه دهخدا
(دِ نَ / نِ)
اسب طویل القامه. (ناظم الاطباء) : فرس سهلب و شطب و شطبه و شوذب، اسب درازخانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ نَ / نِ)
طرب سرای. طرب گاه. جایگاه شادی و طرب:
روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طربخانه ازین کهگل کرد.
حافظ.
در زوایای طرب خانه جمشید فلک
ارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(چُ رَ نَ / نِ)
دهی از دهستان چری بخش حومه شهرستان قوچان که در 48هزارگزی شمال باختری قوچان واقع است. کوهستانی و معتدل است و 87 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(ضَنَ / نِ)
ضرابخانه. میخکده. دارالضرب
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ / نِ)
بهشت. (برهان) (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ /نِ)
خیاطخانه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
خانه ای که در زیر زمین برای سکونت در ایام سرما سازند، محلی که برای پرورش انواع گل و گیاه در آفتاب رو سازند و دیوار ها و سقف آنرا از شیشه کنند گلخانه، جایی از حمام که زیر آن خالی است و در آن آتش افروزند، حجره ای که دارو سازان دارو ها را در آن خشکانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرد خانه
تصویر فرد خانه
خلوت خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروس خانه
تصویر عروس خانه
جایی که محل عروس است خانه ای که در آن عروسی بر پاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرب خانه
تصویر ضرب خانه
زراب خانه میخکده ضرابخانه دار الضرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرم خانه
تصویر حرم خانه
اندرونی، سرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوا خانه
تصویر دوا خانه
جایی که دوا سازند دارو خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو خانه
تصویر دیو خانه
جایگاه دیو محل دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درس خوان
تصویر درس خوان
محصل شاگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درسخانه
تصویر درسخانه
دبستان آموزگاه
فرهنگ لغت هوشیار
در بار پادشاهی سرای سلطنتی، دار الحکومه استانداری، جایی که آدمی در آن سکنی کند منزل، دولت دربخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرسی خانه
تصویر کرسی خانه
جایی که در آن کرسی نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درس خوانده
تصویر درس خوانده
((دَ. خا دِ))
تحصیل کرده، باسواد، با شعور و فهمیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از در خانه
تصویر در خانه
((دَ نِ یا نَ))
دربار پادشاهی، سرای سلطنتی، دارالحکومه، استانداری (قاجاریه)، جایی که آدمی در آن سکنی کند، منزل، دولت، درب خانه
فرهنگ فارسی معین
اندرون، اندرونی
متضاد: بیرونی، حرم، حرمسرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دانش آموز، محصل، نوآموز، زرنگ، ساعی، کوشا
فرهنگ واژه مترادف متضاد